اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول ، که اول ظلم می دیدم از این مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی ، به روی یکدیگر وارونه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه رنگین ، زمین و آسمان را واژگون مستانه می کردم عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم ، نه طاعت می پذیرفتم ، نه گوش از بهر استغفار این بیدادگریهای تیز کرده ، پاره پاره در کف زاهد نمایان ، سبحه صد دانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم ، برای خاطر تنها یکی مجنون صحراگرد بی سامان هزاران لیلی ناز آفرین را کوبه کو ، آواره و دیوانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم بگرد شمع سوزان ، دل عشاق سرگردان ، سراپای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم ، بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی تا که می دیدم ، عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده ، خواری می فروشد گردش این چرخ را وارونه می کردم عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم که می دیدم مشوش عارف و عافی ، زبرق فتنه این علم عالم سوز آدم کش بجز اندیشه عشق و وفا معدوم ، هر فکری در این دنیا پر افسانه می کردم عجب صبری خدا دارد چرا من جای او باشم ، همان بهتر که او خود جای خود بنشسته ، تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد وگرنه من به جای او چو بودم ، یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم عجب صبری خدا دارد |